انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی | ||
|
اين احساس و خودآگاهي، ترکيبي از دو حالت «شرمندگي» و «عزم بازگشت» است. يکي، «شرمندگي» در برابر عزتي که خداوند به مؤمنين، وعده داده و امروز مسلمين، در برابر سابقة فخر و عزت گذشتة امت در صدر اسلام فاقد آن هستند و دوم، ترکيب اين شرمندگي با «ميل بيداري» و «عزم بازگشت به اسلام» است که در صد سال گذشته، بتدريج در حلقههاي خواص و سپس در دو دهة اخير به برکت انقلاب اسلامي به طرز بسيار انفجاري و عظيم در کل جهان اسلام، تعميم يافت و از حلقة خواص به متن جهان اسلامي توسعه پيدا کرد. اين يک نوع، «توبة اجتماعي» است. يقينا سي سال پيش، مفاهيمي مثل «عدم جدايي دين از سياست»، «ضرورت جهاد اسلامي»، مفهوم «شهادت» يا «عمليات استشهادي»، مفهوم «وحدت امت اسلام و شيعه و سني و همه فرقههاي اسلامي»، «تشکيل اتحاديههاي اسلامي» در سراسر جهان در حوزههاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و نظامي، مفهوم «امکان نجات مستضعفين عالم»، مفهوم «تشکيل حکومت اسلامي» يا بازگشت به «حضاره و تمدن اسلامي» در سطح افکار عمومي جهان اسلام، مطرح نبوده است بلکه حداکثر در سطح خواص و روشنفکران ديني و بخشي از حلقههاي خاص وجود داشت که آنهم توأم با عدم تفاهم بر سر حتي همين مفاهيم بوده ولي امروز اينها همه، پرچمهائي شدهاند که در بيشتر کشورهاي اسلامي حتي کشورهايي که مسلمين، اقليت هستند برافراشته شده و اين مفاهيم کاملاً برجسته شدهاند. اگر بخواهيم اين خودآگاهي جديد و اين بيداري اسلامي را در يک عبارت، جمعبندي کنيم، ميگوييم معنا و پيامش اين است که به اسلام با همه جامعيت آن و با همه ابعادش بازگرديم. و وقتي از کلمة «بازگشت»، استفاده ميکنيم مراد، سير معکوس تاريخي نيست. نبايد از بازگشت، بازگشت به گذشته و سير قهقرايي تصور بشود بلکه مفهوم و منظور، «بازگشت به اسلام» و توبهاي تاريخي و يک جبران اجتماعي است يعني امت اسلام به فاصله عظيمي که در عقيده، اخلاق و عمل اجتماعي از مفاهيم و ارزشهاي اسلامي گرفتند توجه کنند و براي جبران کوتاهيهاي چند قرن اخير، تلاش داشته باشند. هدف از اين بازگشت، ساختن يک تمدن جديد اسلامي است براساس فرهنگ اسلامي و با استفاده از همه تجربههاي مباح بشري تا آنجا که در خدمت اهداف و احکام اسلام قرار گيرد و اين البته بدون اجتهاد و بدون يک هاضمة قوي اسلامي براي درک، تجزيه و تحليل و رد و قبول مفاهيمي که در دنيا جاري است و تمدني که در دنيا حاکم و مسلط است امکان ندارد. نهضت بيداري اسلامي که انقلاب ما منادي آن است هدفش تشکيل يک تمدن محمدي جهاني است که در آن، عقلانيت با معنويت، قدرت با اخلاق، دانش با ارزش، علم با عمل، جمع شود يعني خلاقيت درعين اصولگرايي باشد و اصولگرايي هم با تحجر، و نوانديشي هم با بدعتگذاري، اشتباه نشود. يکي از مهمترين نقاط آسيبپذير، اين است که جامعيت اسلام، مورد تجزيه قرار بگيرد و برخورد گزينشي با اسلام، صورت گيرد. اين همان خطري است که قرآن کريم هم پيشبيني فرموده و اخطار کرده است که نکند چنين برخوردي با متن دين، صورت بگيرد. تعبير قرآن کريم، «ايمان به بعض و کفر به بعض» است يعني اسلام را بهعنوان يک موجود زنده، تفسير کنيد و همه ابعادش را در کنار يکديگر، بفهميد نه آنکه اسلام را زنده زنده، تجزيه و مثله کنيد و هر فرقه و گروهي و هر مليتي و حزبي، بخشي از اسلام را به دليلي برجسته کند و ابعاد ديگر آن را ناديده انگارد يا تضعيف کند. قرآن کريم با تعبير ديگري و از زاويه اي ديگر هم به همين آفت اشاره کرده و تعبير «تحريفالکلم عن مواضعه» را آورده که در مورد اديان ديگر هم صورت گرفته و بدينمعني است که مفاهيم ديني، جايگاه و موضعشان اگر ديده نشود و هندسه معارف دين درهم بشکند و همة ابعادش رعايت نشود ما صدمه خواهيم خورد. يکي از مهمترين مسائل مطرح و حائز تامل در خصوص بيداري اسلامي، آسيب ها و آفتهاي پيش روي آنهاست که چالشهاي بسياري را براي جريان اصيل بيداري اسلامي بوجود آورده است. بنيانگذار جمهوري اسلامي در بررسي آسيبها و آفتهاي بيداري اسلامي به چند آسيب کليدي اشاره نموده است: 1- تحريف اسلام و وارونه نشان دادن مفاهيم ديني از سوي رهبران 2- گرايش هاي سياسي حاکمان کشورهاي اسلامي 3- تحجر و جمود فکري 4- روشنفکرنماهاي ملي و مذهبي 5- اختلافات فرقه اي و قومي 6- ... يک مشکل ما اين است که بعضي کساني که در تاريخ گذشته بهعنوان عناصر بيداري اسلامي در جهان شناخته ميشدند متاسفانه خودشان به بعضي از ارزشها و شعارهاي اسلامي بعد از مدتي لاقيد و سست ميشدند يا تجديدنظر و به آن مفاهيم پشت کرده، يا در آن مفاهيم، شک ميکردند و يا عملاً منحرف ميشدند. قرآن کريم در آيهاي اشاره به بلعم باعورا ميکند و در روايتي در ذيل آيه آمده است که ايشان به مقامات معنوي بالايي هم رسيده بود ولي «اخلد الي الارض»، يعني همة آن ارزشها را به راحتي با منافع کوتاه مدت دنيوي معامله کرد. معنايش اين است که حتي به عاليترين مقامات انساني هم که برسيم باز هم در خطر هستيم. البته از آيه نبايد نتيجه منفي گرفت که اگر به مقام عالي معنوي هم برسيم باز فايدهاي نخواهد داشت و سرنوشت همه، بازهم سقوط و انحطاط است!! بلکه نتيجه مثبت بايد گرفت که همة ما هميشه به هوش باشيم و همواره مراقبت از خود کنيم وشرايط را هميشه در آمادهباش جدي نگاهداريم. نکتة ديگر آنکه يکي از آسيبها و خطراتي که در پيش است و در مورد آن در اردوي دشمن، طراحي و برنامهريزي شده است، دامن زدن به جنگهاي مذهبي و فرقهاي در درون جهان اسلام است که بخصوص از طريق تهمتزدن به مذاهب، تعقيب ميشود. مثلاً کتابهائي در گوشه و کنار، راجع به شيعه، پخش ميشود که جزءِ عقايد شيعه نيست نسبتهاي عجيب و غريبي به شيعه داده ميشود که هيچيک از منابع روايي شيعه، اينها را نگفته و متکلمين شيعه و فقهاي شيعه به اينها معتقد نيستند. شبيه همين شيوه نسبت به بعضي فرق اهل سنت، صورت ميگيرد و اين نسبتها ترويج ميشود تا مفهوم «وحدت فرق اسلامي» تضعيف شود و نقاط اختلافنظر را که طبيعي است برجسته ميکنند تا نقاط اشتراکنظر که اصل است کمرنگ شود حال آنکه ما در متن، متحديم اما آنها اختلافات را ميخواهند تبديل به متن و اشتراکات را تبديل به حاشيه بکنند. در حالي که اگر با نگاه علمي، اين اختلافنظرها بررسي شود همين اختلاف فقهي يا کلامي که بين شيعه با برادران اهل سنت است بين خود فرقههاي اهل سنت با يکديگر هم همين اختلافات (و گاهي در بعضي موارد، شديدتر) وجود دارد. روش برخورد سالم با اين اختلافات بسيار مهم است تا آن تضادها برجسته نشود. ما انگليس را در سده گذشته تجربه کرديم و امروز هم صهيونيستها و آمريکا را که دو کار در جهان اسلام ميکنند: اولاً فرقهسازي به نام اسلام ميکنند و ثانياً جنگهاي فرقهاي بين مسلمين راه مياندازند. خطر بعدي، تقويت جنگهاي نژادي و ناسيوناليستي و قومي است. نمونه آن جنگهاي داخلي است که بين مسلمانان در سده گذشته بنام نژاد و قوميت و مليت، به راه انداختند به خصوص در نيم قرن گذشته که جهان اسلام تکهتکه شد. آسيب بعدي، اين است که دو جريان در جهان اسلام، سد راه بيداري و رشد اسلام ميشوند: يکي کساني که برخورد انجمادي با متن دين ميکنند و راه اجتهاد را ميبندند و اسلام را طوري تعريف ميکنند که فقط در زمان و مکان خاصي، اجرا شده و امروز ديگر جزء تاريخ است. طرف مقابل هم کسانياند که اسلام را در ذيل مکاتب غيراسلامي ميخواهند تعريف کنند يعني اسلام را با ليبراليسم يا مارکسيسم يا... تطبيق ميدهند و تحريف ميکنند و اگر در مواردي متفاوت باشد اسلام را تغيير ميدهند تا با ليبراليسم و يا مکاتب ديگر غربي، هماهنگ شود و يک اسلام سيال، اسلام مشکوک، نسبي و شخصي، اسلامي که از جهاد و سياست در آن خبري نيست، بازسازي کنند. با متن دين، برخورد گزينشي ميکنند. ما در مقابل هر دو جريان بايد بيدار باشيم چون اين دو جناح ظاهراً در تقابل با هم هستند اما درواقع، هر دو، جهان اسلام را به سمت سکولاريزم پيش ميبرند يعني دو جريان ظاهراً مقابل که نهايتا يک کار را ميخواهند با امت اسلام بکنندنظرات شما عزیزان: [ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:آسيب شناسي نهضت بيداري اسلام, ] [ 14:34 ] [ ح.ر.ح ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |